مناجات با امام عصر علیه السلام
گفتم: ز کار عاشقان، آیا گره وا میکنی؟
گفتی: گره وا میکنم، اما معما میکنم
گفتم: دل عشاق را، لبریز از خون کردهای
گفتی: به حال و روز او، هر شب تماشا میکنم
گفتم: قرار از کف دهد، در چارچوب عشق تو
گفتی: صبوری میدهم، او را شکیبا میکنم
گفتم: مرا بار غمت، تا مرز نابودی کشاند
گفتی: کسی با من شود، او را توانا میکنم
گفتم: به سوز و ساز او، آیا نظر افکندهای
گفتی: نظر میافکنم، مست و مهیا میکنم
گفتم: چه وردی خواندهای، در گوشهای عاشقان
گفتی: رموز عاشقی، ناگفته معنا میکنم
گفتم: گرفتارش کنی، دیوانه و خوارش کنی
گفتی: زخود بیگانه شد، من خویش پیدا میکنم
گفتم: حدیث دلبران، بر ما عیان کن لحظهای
گفتی: تو صاحبدل شوی، ناگفته افشا میکنم
گفتم: من و ما را بیا، زاندیشه بیرون افکنیم
گفتی: اگر همدل شوی"من"حذف از ما میکنم
گفتم: قسم بر دوستی، دیوانهام، دیوانهام
گفتی: قدم نه اندرون، از تو گره وا میکنم
گفتم: دگر آرام شد، طوفان اقیانوس دل
گفتی: دل شفاف تو، مانند دریا میکنم