بزرگترين اكتشاف در زندگيم اين بود كه فهميدم فرزندم ، در خانه ي من يك مهمان است و روزي از اينجا خواهد رفت
به خودم گفتم: كدام مهم تر است؟
نظم خانه يا اينكه فرزندم به خوبي از من ياد كند؟
كدام مهمتر است؟
خانه يا اخلاق و روحيه و حُسن تربيت فرزندم؟
چون دانستم كه او مهمان خانه ي من است، اين باعث شد اولويتم را تغيير دهم،
بعداز آن مهم ترين چيز برايم ، آرامش خاطرِ من و او شد…
از عصبي شدن و داد و فرياد زدن بتدريج كم كردم…
از وسواس هايم گذشتم و به خانه اي راضي شدم كه مقداري هم بهم ريخته و نامنظم است و شايد هم كمي شلختگي در آن به چشم مي خورد….
اما در عوض،
عشق بيشتري نثارش مي كنم؛
وقت بيشتري را با او مي گذرانم؛
و محترمانه تر با او برخورد مي كنم؛
چون مي دانـم،
او مهمان زودگذر خانـه ي من است…
چون مي دانـم،
فرزندي را تحويل خواهم گرفت
كه آرامـش دارد؛
از من و خشـم هايم نمي نالـد
و رابطه اي قـوي و زيبا بين ما حاكـم خواهد گشـــت …