بخشی از سخنان علامه مصباح یزدی در همایش بزرگداشت سی و ششمین سالگرد ارتحال علامه طباطبایی
?تصور بنده این است که در بین علمای معروف – که البته به همه آن ها مدیون هستیم – اشخاصی به جامعیت مرحوم علامه طباطبائی، بسیار کم وجود داشته اند؛ هرچند فقهای بزرگواری مانند شیخ انصاری و صاحب جواهر وجود داشته اند، اما کسی مانند علامه طباطبائی که بر همه رشته های علوم اسلامی احاطه لازم و کافی داشته باشد و بتواند ارتباط آن ها را درک کرده و بر آن میراث گرانبها از لحاظ علمی، عملی، تربیتی، اخلاقی و دیگر جهات، بیفزاید، سراغ نداریم.
?یکی از ویژگی های پیامبر(ص) که در قرآن بدان تصریح شده، اهتمام بسیار و حریص بودن ایشان نسبت به هدایت مردم است؛اما علیرغم محبت ایشان به امت شان، طبق صریح قرآن روز قیامت از همین امت بابت «مهجورگذاشتن» قرآن نزد خداوند شکایت می کند؛ این نشان می دهد که چه اندازه هجر قرآن بر پیامبر (ص) سنگین است که حاضر است از امتی که این همه به آنها علاقه دارد، شکایت کند؛ آن هم در زمانی که امت نیازمند هستند.
?باید این سئوال را از خود بپرسیم که آیا ما حق قرآن را ادا کرده ایم؟ آیا جزء کسانی که قرآن را مهجور گذاشته اند، نیستیم؟ آیا چنین نیست که گاهی یک روایت را به قدری مورد بحث قرار می دهیم و بابی در آن زمینه باز می کنیم، در حالی که دلالت روشن و سندی قوی ندارد، اما آیه ای که دلالت واضح بر مطلب دارد را توجه نمی کنیم؟ آیا این مصداق هجر قرآن نیست؟
?در بین علمایی که می شناسیم، کمتر کسی مانند علامه طباطبائی توفیق یافته است که قرآن را از مهجوریت در آورده باشد. هم در فهم قرآن و هم در استناد به قرآن و هم در عمل به قرآن
?بسیاری از ما شاید بسیار خوب قرآن بخوانیم و یا حتی تدریس هم داشته باشیم، اما در عمل به گونه ای رفتار می کنیم که گویا قرآن برای عمل نازل نشده است! و نهایتا این که عمل به دستورات قرآن خوب است، اما با عمل نکردن به آن هم قرار نیست، اتفاقی بیفتد. اگر بخواهیم قرآن از مهجوریت در آید، باید در فهم و شناخت، استناد به آن، عمل کردن و در آخر دعوت دیگران برای عمل به آن، تلاش کنیم.
?علامه طباطبائی مسائل پیچیده از جمله مسائل اجتماعی را با فهم قرآن حل کرد،امام(ره) می فرمود که قسمت اعظم فقه، مربوط به مسائل سیاسی و اجتماعی است؛ اما این مسائل در دوران منحوس شاهنشاهی جایی برای طرح نداشت و اگر هم طرح می شد، گوش شنوایی برای آن وجود نداشت؛ عمدتا سخن علما این بود که امام زمان (عج) باید خودش بیاید و امور را سامان ببخشد!
?امام (ره) در مسجد محمدیه در سال 32 در حین درس گریزی به مباحث ولایت فقیه و حکومت اسلامی می زد تا در سال 42 که نهضت امام (ره) آغاز شد و در این زمینه کارهای علمی انجام شد و حتی زمانی که در نجف تبعید بودند، در مسجد شیخ انصاری مبحث حکومت اسلامی و ولایت فقیه را مطرح کرده و نوار آن را نیز به ایران می فرستادند تا تکثیر و ترویج شود و در واقع امام (ره) کار خود را از اصلاح فکر شروع کرد تا به پیروزی انقلاب منجر شد.
?در اوایل نهضت کسانی به فکر افتاده بودند که در زمینه فکریِ مربوط به «نظام اسلامی و ولایت فقیه» کار کنند و در صدد اثبات ولایت فقیه از روایات برآیند، در حالی که بسیاری از علما اثبات ولایت فقیه با روایاتی مانند صحیحه زراره و نظایر آن را «ظنی» می دانستند و سعی می کردند با ضمیمه کردن دلایل دیگر، ولایت فقیه را اثبات کنند، علامه طباطبایی در سال 41 یعنی قبل از شروع نهضت ،مسأله ولایت فقیه را امری بدیهی و فطری قلمداد کرده و آن را اثبات کرده بود!
?به کتاب «مرجعیت و روحانیت» که حاوی مقالات بزرگانی چون شهید مطهری و شهید بهشتی و علامه طباطبائی بود و در سال 41 منتشر و به عنوان کتاب سال برگزیده شده نگاه کنید؛علامه طباطبائی در این کتاب، دو مقاله ارائه کرده است که یکی از آن دو مقاله ای تحت عنوان « ولایت و زعامت » است .
?توصیه می کنم که فضلا این مقاله را مطالعه نمایند؛ علامه طباطبائی در مقدمه اول بیان می کند که قرآن به فطرت دعوت می کند و برخی فطریات نیز بدیهی هستند؛ در ادامه ایشان می گوید از اموری فطری واضح که حتی کودکان نیز می فهمند این است که مجموعه انسان ها برای زندگی مشترک به مدیریت نیاز دارد. ایشان ادامه می دهد تجربه های تاریخی نشان داده است که هرکجا مدیریت صحیح در جامعه بوده است، پیشرفت و پیروزی رخ داده و عدم مدیریت صحیح سبب سقوط، بازگشت و ذلت می شود و نمونه آن، صدر اسلام است که بعد از پیامبر(ص)، اتفاقاتی افتاد که سبب انحراف شد.
?ایشان در این مقاله عنوان می کند که آیا امکان دارد چنین مسأله فطری و بدیهی که حتی کودکان نیز آن را درک می کنند، در اسلام مورد غفلت قرار گرفته باشد؟ پیامبری که حتی اگر چند روز از مدینه خارج می شد، جانشینی برای خود تعیین می کرد و پیامبری که بر هدایت امت خود حریص بود، می شود که آن ها را رها کرده باشد؟ شاید پاسخ داده شود که 12 امام را مشخص فرمودند؛ اما گاهی موانعی از جمله عدم عمل به تکلیف مردم سبب می شود که ائمه (ع) نتوانند راهبری جامعه را به دست نگیرند، آیا در این صورت، خدا، امت را رها می کند؟ آیا اسلام راجع به این امر بدیهی، هیچ نظری ندارد؟
?علامه طباطبائی در چند جمله کوتاه به این مسأله که آیا فقیه بودن برای ولایت داشتن کافی است یا باید اعلم از سایرین باشد و این که آیا اعلم در فقه کافی است و یا در امور دیگر نیز باید اعلم باشد، پرداخته است؛ علامه طباطبائی می فرماید:«فردی که در تقوای دینی و حسن تدبیر و اطلاع بر مصالح از همه مقدم تر است، ولایت دارد». در واقع فقاهت کافی نیست، بلکه در تقوا نیز باید در حد اعلا باشد و مصالح را نیز درک کند؛ لذا کسی که در برآیند این شرایط از همه بالاتر است، شایسته این مقام است.
?ایشان در این مقاله می گوید در اسلام دو نوع احکام وجود دارد؛ احکام ثابت که هرگز تغییر نمی کند و در واقع به تعبیر ایشان «موادشریعت» است؛ اما احکامی هم هستند که که تابع زمان و مکان هستند و قابل اغییرند؛ مانند وضع مالیات، جنگ و صلح و اموری نظایر آن.
?ایشان می گوید به هر حال باید سه نکته را مدنظر داشته باشیم؛ اول این که مسلمین تا آخرین حدممکن باید در اتحاد و اتفاق بکوشند؛ دوم حفظ مصلحت اسلام و مسلمین بر همه واجب است ( نه فقط مراجع و فقها ) و مرز در جوامع اسلامی، اعتقاد است [نه مرزهای اعتباری].
? در واقع علامه طباطبائی در سال 41، قبل از این که نهضت اسلامی شروع شده باشد و قبل از این که طرحی بلکه اسمی از حکومت و نظام اسلامی مطرح شده باشد، چنین مقاله ای می نویسد و جالب آنکه کتاب حاوی این مقاله، کتاب برگزیده سال می شود؛ یعنی در آن زمان هم در برخی پست ها افراد آزاداندیشی بوده اند که اهمیت کار علمی و شایسته را درک می کردند.
1396/9/9