زینـب !
بیا جلوتر عزیز برادر
سریع تر گام بردار !
بیتاب آمدنت بودم
کجا ماندی ؟
گریه کن یادگار مادرم !
دیگر خبری از حرامزادگان نیست !
با خاطر آسوده اشک بریز …
این تربت باید به اشک های تو مزین شود !
جـانِ بـرادر !
پاره های تنم کجایند ؟!
سکینه و فاطمه ام کجایند ؟!
رُبابِ صبور و امکلثوم غیور کجایند ؟
صدایشان کن تا کنارم بنشینند ..
تا آرام شوند و تسکین یابند …
راستی
مبادا دلنگـرانِ رقیهام باشی !
غصهی سه ساله ام را نخوری !
رقیه در خرابه تنها نیست ..
همالآن ، در آغوش مادرت آرمیده .. !
سجـّادم !
عزیزِ بابا
فرصت نشد ارثی میانتان تقسیم کنم !
دستانت را به من بده …
دین غریب جـدّم و امامـت امت مسلمین برای تو ..
صبـر و صلابـت حیـدری برای خواهران و همسرانم …
و عفـت و حیـای فاطمی برای دختـرانم ..
اهـل بیتم !
شک نکنید که پیـروز این نبـرد ما بودیم !
به غربتِ حالای این خاک و مزار نگاه نکنید ..
هزاران سال بعد ، میلیونها نفر راهی این سرزمین خواهند شد
کسانی که همین خاک را توتیای چشم می کنند و دست نیاز به سمت عباسم بلند می کنند …
راستی .. گفتم عبـاس !
علـیِ بابا ..
گرد و غبار را از دستانش آرام بِزُدای …
مبادا مقامِ بوسه های پدرم خاکی شوند .. !
اربعین
چهل روز گذشت ..
تسلیت صاحب الزمان