ای خستــه دل ببین الله چه می گوید:
1⃣- تو را چنین ندا می زند:
﴿يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسرَفوا عَلى أَنفُسِهِم﴾
ای بنده هایی که بر خویشتن زیاده روی کرده اید!
2⃣- تو را از نامیدی منع می کند:
﴿ لا تَقنَطوا مِن رَحمَةِ اللَّهِ ﴾
از رحمت الله نامید نشوید.
3⃣- آمرزش را با تاکید بیان می دارد:
﴿ إِنَّ اللَّهَ يَغفِرُ الذُّنوبَ جَميعًا ﴾
قطعا الله تمام گناهان را می آمرزد.
4⃣-تو را مژده قبول توبه می دهد:
﴿ إِنـَّهُ هـُوَ الغَفـورُ الرَّحـيمُ ﴾
به تحقیق او آمرزنده و مهربان است.
آیا این آیــه برای بازگشت به ســوی الله کافی نـیست؟؟؟!!!!
بـــارالها…
ما را بــبخش، دستمـان را بگیر تا در معــاصی گیر نکنیم.
بــرهان ما را از هر آنچه که تــو را خشمگیــن می سازد. اللهم آمین یا رب العـالمین
با الله باش پادشاهی کن
داستان ابودجانه و همسایه یهودی
روایت است که …
ابودجانه همیشه عادت داشت پشت سر رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) نماز بخواند، اما به محض تمام شدن نماز به سرعت از مسجد بیرون می رفت. رسول الله(صلی الله علیه آله و سلم) که متوجه این امر شده بود، روزی او را نگه داشت و پرسید : ای ابودجانه، حاجتی به درگاه خداوند داری؟
ابودجانه گفت : بله ای رسول خدا. مشکلی دارم که نمی توانم لحظه ای از آن غافل شوم.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود : خب چرا بعد از پایان نماز درنگ نمی کنی تا حل مشکلت را از خداوند بخواهی؟
ابودجانه گفت : مشکلم این است : همسایه ای یهودی دارم که شاخه ی نخلش در حیات خانه ی ما قرار دارد. وقتی شب باد می وزد رطب آن در حیات خانه ی ما می ریزد، من به سرعت از مسجد خارج می شوم تا رطب ها را به صاحبش تحویل دهم، مبادا که فرزندان گرسنه ام از خواب بیدار شوند و بخورند.
ای رسول خدا، قسم می خورم، روزی یکی از فرزندانم را دیدم که خرمایی را گاز می زد ، خرما را قبل از پایین بردن، از دهانش بیرون آوردم. وقتی پسرم گریه کرد گفتم : آیا از اینکه به عنوان یک دزد در برابر خداوند قرار بگیرم خجالت نمی کشی؟
و در آن حال وقتی ابوبکر گفته های ابودجانه را شنید، آن نخل را از یهودی خرید و به ابودجانه و فرزندانش هدیه کرد.
آن یهودی نیز وقتی حقیقت ماجرا را فهمید به سرعت اهل و فرزندانش را جمع کرد و به حضور رسول الله (ص) رفت و اسلام آورد.
بله … اینگونه بوده اند … با اعمال و رفتاری متعالی و برآمده از ایمانی عمیق دیگران را دعوت می کردند ..