توسط سميه نكوئيان in بدون موضوع
استاد ناصری(حفظهالله):
یک شب حضرت امیر (علیه السلام) با یک نفری از اصحاب در کوچه های کوفه راه می رفتند. شنيدند داخل خانهي کسی قرآن می خواند. می نالد و گریه می کند و قرآن می خواند. آن كسي که با حضرت امیرعلیه السلام بود عرض کرد: «یا علی خوشا! به حال این شخص!» فرمودند: «باشد تا خبرت کنم». گذشت و رفت، تا اينكه جنگ نهروان به پا شد و چند ماه طول کشید. یک کسی در خط مقدم به جنگ حضرت آمد. حضرت همان صحابي را كه آن شب با هم بودند، صدا زدند و فرمودند: «این كسي را كه آمده با من بجنگد می شناسی؟» عرض کرد: «نه؛ یا امیر المؤمنین!» فرمودند: «همان است که آن شب داشت گریه می کرد و قرآن می خواند. این، همان است»
(بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج33، ص: 399)
اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً