توسط سميه نكوئيان in بدون موضوع
مہريہ ی حُسینـے
عروس و دوماد بودن، به جای اینڪه عروسی بگیرن، اومده بودن کربـلا
ماه عسل تو مسیرے شیرینتر از عسل…
وقتے رفتم پیشش و باهاش هم ڪلام شدم، دیدم خیلی اهل دلہ
میگفتــ :
چن روز قبلِ محرم نامزد ڪرديم و قرارِ اولین سفر مشترڪمونمو
پیاده روے اربعین گذاشتيم.
جالبــ ترش این بود که عروس خانوم مهریه شون این بود که
آقا دوماد باید هر سال ایشونو سفر پیادهروی اربعین بیاره كربلا تـــــا آخر عُمرش حتے قید کرده بود:
اگه بعد ِ١٢٠ سال پیر و ناتوان شد،
آقا دوماد باید اگه توانش رو داشتــ ،
ایشون رو باز بیارن کربلا…!!!
خدایے ،چه زندگی ای بشه
وقتے عروس خانوم با صورتے که زیر آفتابــ داغ کربلا سوخته و با پاهاے پُره آبله بره خونه ے بختــ …