هنگامي که شب عاشورا نزديک شد، امام حسین(علیه السلام) اصحاب خود را جمع فرمود.
امام سجاد(علیه السلام) می فرمايد :
من بيمار بودم، لکن خود را به آنان نزديک نمودم، تا بشنوم که حضرت(علیه السلام) با اصحاب خود چگونه سلوک مي فرمايد؟!
شنيدم که پدر بزرگوارم افتتاح سخن را به حمد و ثناي الهي و ملک معبود فرمود و طريق شکرگزاري حي ودود پيمود و فرمود :
«أما بعد؛ فاني لا أعلم أصحابنا أوفي و لا خيرا من أصحابي، و لا أهل بيت أبر و أوصل من أهل بيتي؛ فجزاکم الله خيرا»به راستي که من اصحابي را بهتر و باوفاتر از اصحاب خود نمي دانم و اهل بيتي نيکوتر و صله کننده تر از اهل بيت خود نمي دانم، پس خداي متعال شما را (از جانب من) جزاي خير دهد.
آگاه باشيد که يک روز ديگر زياده از عمر ما نمانده. من امشب شما را مرخص کردم و بيعت خود را از گردن شما برداشتم بر شما حرجي نيست، اينک ظلمت شب عالم را فرا گرفته، آن را غنيمت دانسته هر يک به طرفي برويد.
《و ليأخذ کل رجل منکم بيد رجل من أهل بيتي و تفرقوا في سواد هذا الليل، و ذروني و هؤلاء القوم، فانهم لا يريدون غيري》
و هر يک از شما دست يکي از اهل بيت مظلوم مرا بگيريد و در اين ظلمت شب برويد و مرا بگذاريد با اين گروه ستم کاري که آنان همه به جهت کشتن من جمع شدند، چرا که آنان غير از مرا نمي خواهند.
در اين هنگام برادران، فرزندان، برادر زادگانش و اولاد عبدالله بن جعفر که خواهر زاده آن حضرت(علیه السلام) بودند زبان معذرت گشودند.
عمویم عباس(علیه السلام) به سخن درآمده و ديگران از او متابعت کردند، عرض کردند :
《لم نفعل ذلک؟ لنبقي بعدک؟
لا أرانا الله ذلک أبداً!》
دست از ياري تو برداريم که بعد از تو زنده باشيم؟!!
به خدا هرگز نخواهیم که بعد از تو زنده باشيم، زندگي دنيا بي تو به کار نمي آيد.
آن حضرت(علیه السلام) فرمود :
《يا بني عقيل! حسبکم من القتل بمسلم، فاذهبوا أنتم فقد أذنت لکم》
اي اولاد عقيل! شهادت مسلم براي شما بس است، برگرديد، من شما را اذن مي دهم، برويد.
عبدالله بن مسلم در جواب گفت :
آيا مردم چه مي گويند که ما بزرگ و آقاي خود و بني عمّ خود را که بهترين بني اعمام اند، تنها واگذاريم و حتي تيري با ايشان نيندازيم و شمشير و نيزه بکار نبريم و ندانيم چه بر سر ايشان آمد. به خدا! هرگز چنين نکنيم.
و لکن جان، مال و عيال خود را فداي تو خواهيم کرد، تا هر چه بر سر تو آيد بر سر ما نيز آيد.
و به روايت شيخ مفيد(رحمه الله علیه) :
از سيدالساجدين(علیه السلام) مروی است که حضرت امام حسين(علیه السلام) در آن شب امر فرمود خيمه هاي حرم محترم را نزديک يکديگر زدند، طناب هاي آنها را از يکديگر بيرون برند تا راه تردّد مسدود گردد و بر دور آنها خندقي حفر نموده تا از هيزم پر کنند.
و به فرزند مظلومش علي اکبر(علیه السلام) امر فرمود که با جمعي به سوي فرات رفته مشکي چند آب بياورند.
آن والا مقام با بيست سوار و بيست پياده به سوي فرات رفتند و با نهايت خوف، چند مشکي آب آوردند.
حضرت(علیه السلام)فرمود:
از اين آب بياشاميد که آخرين توشه ي شماست و غسل کنيد و جامه هاي خود را بشوييد که کفن شما خواهد بود.
منبع :
امالی شيخ صدوق،ص۲۲۱،مجلس۳٠
توسط سميه نكوئيان in بدون موضوع