آیت الله ناصری : روايت است که حضرت عیسی بن مریم داشتند در بیابان می رفتند. رسیدند به یک نفر و دیدند که زیر آفتاب ایستاده و مشغول عبادت است. حضرت عیسی به او فرمودند: «مؤمن! آخر می خواستی حداقل یک آلونکی بسازی که زیر آن بایستی نماز بخوانی». عرض کرد: یا روح الله! یکی از پیغمبرها به من خبر داد که من هفتصد سال بیشتر عمر نمی کنم. با این هفتصد سال عمر، دیگر ارزش ندارد که من بخواهم چیزی بسازم. همین طور زندگی می کنم؛ می گذرد می رود.» حضرت عیسی فرمودند: «چه خبر داری که در آخر الزمان اشخاصي می آیند که کمتر از صد سال عمر می کنند؛ اما امارتهای بزرگ و برجهای با عظمت می سازند» و شروع کردند حالات من و امثال من را برای همان پیرمرد گفتن». آن پيرمرد به عزت و جلال حق قسم خورد که اگر من در آن زمان بودم، طول عمرم را به یک سجده طی می کردم».
اين افراد، چه بودهاند؟من نمی دانم. اينها روایت است؛ دروغ که نیست. بله؛ این اشخاص عبادت می کنند و ناصری هم هست. روز قیامت، درِ بهشت باز است؛ او می خواهد بهشت برود و من هم می خواهم بهشت بروم. چه کار کنم؟ یک مقداری انسان به خود بیاید عزیز من! یک مقداری به فکر خودمان باشیم .
توسط سميه نكوئيان in بدون موضوع