26ذیحجه سالروزكشته شدن عمربن خطاب( 23 ق)
مرحوم شیخ عباس قمی می فرماید:
عمر بن خطاب بن نفیل، مكنّي به ابو حفص،چھل سال پیش از ھجرت، در مكه معظمه به دنیا آمد و پس از ظھور
اسلام،درسال ھاي قريب به ھجرت، مسلمان شد و در زمره ياران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) درآمد. وي، دخترش
حفصه را به عقد ازدواج رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) درآورد و از طريق او، خود را به آن حضرت نزديك كرد.
وي بااين كه در واقعه غدير خم شاھد معرفي حضرت علي (علیه السلام) به جانشیني رسول خدا (صلی الله علیه و آله و
سلّم) بود و به ھمین جھت نخستین فردي بود كه با علي (علیه السلام) به ولايت بیعت كرد و به وي تبريك گفت،ولي پس
از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) مھمترين عنصر غصب خلافت از امیر مؤمنان (علیه السلام) و انحراف آن به
صحابه سالخورده اي چون ابوبكر بن ابي قحافه به شمار مي آمد و از اين راه ،زمینه دست يابي خويش به خلافت پس از
مرگ ابوبكر را مھیا كرد.
به ھر روي، وي به مدت ده سال و نیم برمسندخلافت اسلامي تكیه زدو در اين مدت به مناطق شام،مصر،عراق و ايران
لشكر كشي نمود و فتوحاتي نصیب مسلمانان كرد و تغییراتي در زمام داري و تشكیل ادارات و ديوان ھا به وجود آورد.تا
اينكه در ذي ح ّجه سال 23 ھجري قمري به دست فیروز ابولؤلؤي ايراني كشته شد.
ماجراي قتل وي از اين قراراست كه مغیرةبن شعبه، عامل عمربن خطاب دركوفه،به ھنگام باز گشت به مدينه منوره،يكي
از اسیران ايراني نژادبه نام فیروز و مكني به ابو لؤلؤ راكه فردي كاردان و توانمند بود به ھمراه خويش به مدينه برد ولي در
آنجا به وي ستم مي كردو براي انجام كارھاي زياد و متح ّمل كردن وظايف سنگین،وي راتحت فشار قرار مي داد.
فیروز در نزد عمربن خطاب از ستمگري و زور گويي مغیرة بن شعبه شكايت كرد،ولي عملاً ترتیب اثري داده نشد و مغیره به
إعمال روش ھاي غیرانساني خويش ادامه مي داد.فیروز بار ديگر در نزد عمر بن خطاب مغیره شكايت كرد و عمر به جاي
دلجويي و يا پشتیباني از وي،از مغیره حمايت كرد و به فیروز گفت: با آن ھمه كارھايي كه از تو بر مي آيد،اين مقداري كه
مغیره بر تو واجب كرده است چیز زيادي نیست. وانگھي من شنیده ام كه تو مي تواني آسیاب بادي بسازي،اگر براي من
چنین كاري انجام دھي به تو پاداش نیكو دھم و بگويم كه بر وظیفه ات بكاھند .
فیروز گفت:آري من مي توانم آسیاب بادي بسازم و براي تو نیز آسیابي بسازم كه آوازه آن به شرق و غرب عالم برسد!
عمر بن خطاب ، به اطرا فیان خود گفت:اين غلام ايراني مرا با اين سخنانش تھديد كرده است.به ھمین لحاظ ،عمربن
خطاب از سوي فیروز دلھره داشت و پیشاپیش وصیت كرد و أمر خلافت را بر عھده شش تن از معروف ترين صحابه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) گذاشت
.
سر انجام در بیست و ھفتم و يا در بیست و ششم ذيحجه،مورد ھجوم متھورانه جناب فیروز ابولؤلؤ قرار گرفت.
گويند ابو لؤلؤ سه ضربه و به روايتي شش ضربه كاري بر عمر وارد ساخت و از مسجد گريخت، چندين نفر در پي او دويدند
كه دستگیرش كنند، نتوانستند و سیزده نفر از تعقیب كنندگان، به دست ابو لؤلؤ زخمي شده كه شش تن از آنان،جان
باختند و سر آخر وي را دستگیر كرده و پیش از آن كه اسیرش كنند،خودكشي كرد(1(و به قولي از دست آنان گريخت و به
ايران آمد.
ھم اكنون، در كاشان مقبره اي است كه منصوب به فیروز ابولؤ ايراني است .
به ھر حال، عمر بن خطاب بر اثر آن ضربات، و فات يافت.
باز ماندگان عمر بن خطاب كه از كشته شدن وي به دست يك ايراني بسیار ناراحت و خشمگین بودند،بي مھابااتباع ايراني
مقیم مدينه را مورد تاخت و تاز خويش قرار دادند.گويند عبیدالله پسر عمر بن خطاب در اين اقدام غیر اسلامي و غیر
انساني،سه تن از ايراني نژاد را صرفاً به جرم رابطه و مراوه پیشین با فیروز ابولؤلؤ،دستگیر و بدون اثبات ھیچ جرم و گناھي
آنان را كشت و اين سه تن عبارت بودند از:ھرمزان،جفینه و دخترابولؤلؤ.(2(
پس از قتل عمربن خطاب،بنا به توصیه وي و يك جانبه گري ھاي عبد الرحمن بن عوف،رئس شوراي شش نفره منصوب
عمر ،خلافت به عثمان بن عفان رسید و امیرالمؤمنین امام علي (علیه السلام) بار ديگر از دستیابي به خلافت اسلامي محروم ماند.
1 -نك: الفتوح[ابن اعثم كوفي]،ص266؛ تاريخ ابن خلدون،ج1، ص539 ؛ بحار الانوار[علامه مجلسي]،ج13، ص 113و
ج92،ص 529
2 -حیاة الامام الحسن بن علي (علیه السلام) ج 1 ،ص 2