توسط سميه نكوئيان in بدون موضوع
بار الها از کدامین دیوار و حصار به تنگ آیم در حالی که در رحمت تو را گشوده می یابم
از کدامین صخره ای که به پایم و سنگی که به سویم آید بنالم، در حالی که آغوش تو را پناه خود می یابم
از کدامین تنگنای زمان به اضطراب افتم در حالی که تو را هر دم در کنار خود می بینم
از نبود کدامین سنگ صبور و تنهایی عاجز آیم در حالی که می دانم تو بر اسرار سراپرده دلم آگاهی
از کدامین گوش ناشنوا و چشم نابینا نامید گردم در حالی که تو را شنوا و بینا در درون قلب خود می دانم
از کدامین گریزی شکایت کنم در حالی که اگر تو را خوانم به نیکوترین پاسخ ها جوابم دهی
خدای من…، ای آمرزگار مهربانم دست نوازش خود را از سرم بر مگیر مرا به حال خود وامگذار و مرا فراموش مکن