شاید ۲۰ سال پیش کسی به مخیّلهاش هم نمیرسید که روزی درخیابانها، دختران و زنان عزیز را اینچنین آرایش کرده و ... ببیند.
درآن سالها شاید مردم چنین صحنههایی را در سالنهای عروسی هم نمیدیدند…
اما استعمار با برنامه ریزی دقیق، ۲۰ سال صبوری کرد تا این نتیجه را گرفت…
گام اول، گرفتن چادر بود؛
گفتند: چادر حجاب برتر است؛ خوب میشود برتر نبود! میشود با پوشیدن مانتوی گشاد و مقنعه بزرگ، نیز مُحَجّبه بود…
حرف قابل قبولی بود؛ کسی نمیتواست اعتراضی کند، حتی اهالی مذهب.
گام دوم، گرفتن مقنعه؛
گفتند: میشود روسری بزرگ سر کرد! هم تنوّع دارد و هم حجاب است.
روسریهایی حدود یک متر که تا کمر خانمها هم میرسید، خوب البته روسری مثل مقنعه نبود، گاهی مو بیرون میزد.
گام سوم، مدل شدن زنهای هنرپیشه؛
در فیلمهای سینمایی مُدل گذاشتند، و به تَبَع آن دختران جوان هم ازآنها یادگرفتند
گام چهارم، عادت کردن چشمها:
این کارها را کم کم انجام دادند که چشم ما عادت کند…مانند بچهای که جلوی چشم پدر و مادرش قد میکشد و والدینش حس نمیکننداما دیگران که او را کمتر میبینند وچشمانشان عادت نکرده، متوجه رشد او میشوند…عادت کردیم به روسریهایی که هر روز آب رفت و کم کم تبدیل شد به نواری باریک و بعضاََ توری…
مانتوهایی که شاید بهتر باشد آنها را بلوز نامید تا مانتو …
گام پنجم، عدم کار فرهنگی مناسب؛
نه تنها در زمینه عفّت و حجاب کار دقیقی صورت نپدیرفت؛ بلکه برعکس، به اسم آزادی کارهای ضدِّ فرهنگ حجاب و غیرت در فیلمها، مجلات و برنامههای عمومی گسترش یافت…
گام ششم، تغییر مدل پوشش؛
پس از آنکه چادر، مقنعه، مانتو و روسری گرفته شد، حالا رفتهاند سراغ شلوار (پوشیدن ساق شلواری -ساپورت آن هم با مانتوی جلو باز)چشمهای ما هنوز عادت نکردهاند… اگر به این هم عادت کنیم سرنوشت چادر، مانتو، روسری در انتظار این ساپورت هم هست…روز به روز نازکتر و کوتاهتر میشود و ما عادت میکنیم…بعدازآن دیگر نمیدانیم سراغ چه خواهند رفت…
توسط سميه نكوئيان in بدون موضوع