بوسیدن پیشانی شهید مرتضی جاویدی توسط امام خمینی ره در کتاب « تپه جاویدی و راز اسلو »
صحبت امام که تمام شد، به همراه حاج احمد آقا و آقای انصاری وارد راهرو هوایی شدند. چهارنفری راه باریک پل هوایی را بستیم و آقامحسن تند مرتضی را به امام معرفی کرد: حضرت آقا، ایشون مرتضی جاویدی فرمانده گردان فجر هستن، همونی که خدمت شما گزارش دادم… یه هفته با گردانشون تو قلب دشمن جنگیدن و مقاومت کردن تا عملیات پیروز شد؛ در اصل کلید موفقیت عملیات، آقا مرتضی بود!
منتظر رهبر انقلاب بودم که با هشتاد و خردهای سن و سال و خستگی سخنرانی، چه عکسالعملی نشان میدهد به صحبتهای محسن. زل زده بودم به صورت مهربان و محاسن بلند و یکدست سفید امام خمینی؛ انگار گل شکفت. لبخندی زد و با نگاه نافذ و در عین نرمی که در چشم داشت، خیره شد به صورت آفتاب خوردهی مرتضی که چشمانش مثل تبداران میسوخت.
- خدا شما رزمندهها را برای اسلام حفظ کند!
- اشک توی چشمان مرتضی حلقه زد. امام خمینی نگاهی به دست گچ گرفتهی مرتضی انداخت و اشاره کرد.
- دستتون چی شده؟
- یه زخم کوچیکه آقا!
امام جلوتر رفتند و دست کشیدند بر روی دست گچ گرفتهی مرتضی.
- انشاءالله خوب میشود.
برخورد پرنشاط و لطف و سادگی امام خمینی، برای مرتضی مجوز شد تا او از خود بی خود شود! چنان آتش مهر و اشتیاق در دل مرتضی زبانه کشید، که انگار میخواست عشق خود را به هر طریق که شده ابراز کند، اشلو عنان از کف داد و همه را پس زد. با آن قد و بالای متوسط، دست حلقه کرد. پرید و گردن امام را چسبید! پایین آورد و به صورت نزدیک کرد. مثل تشنهای حریص در بیابان، و مثل عاشقی شیفته، شروع کرد به بوییدن و بوسیدن عمامه، پیشانی، چشم، گونه، محاسن، عبا و دست و پای امام!
چشمهای دیگر از شهامت مرتضی را در برخورد با امام خمینی دیدم! هیچکدام از ما به خود جرأت نمیدادیم تا برای ابراز محبت دست به چنین کاری بزنیم، و حالا نگران بودیم با محبت و فشاری که نتیجهی از خود بیخود شدن مرتضی بود، چه بر سر امام میآید! اما امام انگار که طرف خود را شناخته بود، آرام و متواضع عکسالعملی نشان نداد و من یقین کردم که امام مرتضی را نماد رزمندههایی میداند که بارها گفته بود: بر دست و بازوی آنها بوسه میزنم!
امام خمینی خونسرد و آرام، به قدری ایستاد و صبر کرد تا بوسههای مرتضی جاویدی تمام شد. خواستیم تا مرتضی را کنار خود ببریم که یکدفعه متوجه شدیم که امام از مرتضی بسیجیتر است، چرا که خم شد و پیشانی مرتضی را بوسید! بوسهای که اولینبار در طول عمرم دیدم. درست مثل بوسههای مرتضی بر تن امام. حس کردم امام مهمان چند دقیقهای خود را از صمیم قلب دوست دارد! آنی که برگشتم، متوجه شدم که حاج احمدآقا پسر امام، انصاری مسؤول دفتر امام، محسن و رحیم هم از حرکات و ارادت خاص مرتضی به امام و تعامل و لبخند رهبر انقلاب، در حیرت بودند! صدای حاج احمد آقای خمینی را شنیدم که میگفت: تا به الآن ندیده بودم، امام پیشانی کسی رو ببوسه!