ماجرای جالب تواضع حکیم سبزواری
سبزواری در لباس خادم مدرسه
در یکى از سالها که ملا هادى به زیارت خانه خدا رفته بود پس از آنکه سفر حج خود را به پایان برد عزم بازگشت به ایران نمود و از راه دریا وارد بندرعباس شد. چون راهها ناامن بود از رفتن به سبزوار منصرف شد و چندى در شهر کرمان اقامت گزید.
در آنجا مدتها در مدرسه معصومیه کرمان با خادم مدرسه همکارى مىکرد و خود را به هیچ کس معرفى نکرده بود، طلاب گمان مىکردند او از خدمتگزاران مدرسه است. از همین رو روز و شب در کنار او به سر مىبردند بدون اینکه بدانند وى چه انسان بزرگ و دانشمند گرانقدرى است!
مدت مدیدی اینچنین زندگی کرد و به طلبهها خدمت میکرد بدون اینکه کسی بداند او همان حکیم سبزواری معروف است.
شهید مطهری مینویسد: «در مدت اقامت کرمان براى این که نفس خود را تربیت کند و ریاضت دهد، سعى کرد ناشناخته بماند و در همه مدت به کمک خادم مدرسه به خدمت طلاب قیام مىکرد. بعد دختر همان خادم را به زنى گرفت»
رفته رفته درخشش آن گوهر گران سنگ محصلان تیز بین را متوجه خود ساخت و دیرى نپایید که استاد شناخته شد و طلاب که تا چندى او را خادم مىپنداشتند وى را استاد بلند مرتبه و متبحر در علوم مختلف یافتند.
پس از آن اطراف حکیم فرزانه را مشتاقان دانش و حکمت فرا گرفتند و حکیم سبزوارى در مدرسه دینى کرمان جلسات درس و بحث علمى تشکیل داد و مدتى در آنجا ماندگار شد.
عملگرایی حاجی سبزواری
شهید مطهری مینویسد: حاجى سبزوارى صاحب کتاب منظومه، حکیم و فیلسوف و عارف و فوق العاده مرد متّقى با حالى است و گر چه شهرتش به علمش است ولى مقام عملش از مقام علمش بالاتر است.
منبع:نرم افزار ذریه طیبه