✳️ ماجرای هدیه وزیر برای به دنیا آمدن فرزند سید رضی!
آیه
وَ لِلَّهِ الْعِزَّه وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمؤمِنِینَ/ و عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است منافقون/8
حکایت؛ این واقعه را مؤلف قصص العلماء از قول خود وزیر نقل کرده است که خداوند پسری به سیّد رضی داد. من هزار دینار در طبق گذاشته و به عنوان هدیه و چشم روشنی برای او فرستادم، سیّد رضی آن وجه را رد کرد و گفت: وزیر می داند که من از هیچ کس هدیه قبول نمیکنم. بار دیگر آن طبق را فرستادند و گفتند این وجه را برای آن مولود فرستادند دخلی به شما ندارد، باز پس فرستاد و گفت: کودکان ما نیز چیزی از کسی قبول نمیکنند، بار سوّم فرستادند و گفتند این مبلغ را به قابله بدهید این بار نیز بازگردانید و گفت: وزیر میداند که زنان ما را زنان بیگانه قابلگی نمیکنند بلکه قابله ایشان از زنان خود ما هستند که اینان نیز چیزی از کسی قبول نمیکنند، برای بار چهارم آن مبلغ را فرستادم و گفتم آن مبلغ را بین طلابی تقسیم کنید که در محضر شما درس میخوانند. سیّد رضی فرمود: طلاب همه حاضرند هر کس هر مقدار احتیاج دارد از این پول بردارد. آنگاه یکی از طلاب برخاست فقط اندکی از آن پول برداشت. سیّد رضی پرسید چرا چنین کردی؟ گفت دیشب برای روغن چراغ احتیاج پیدا کردم و کلید در خزانه شما که وقف بر طلاب است، نداشتم، از این جهت از بقّال نسیه روغن چراغ گرفتم، اکنون قدری از این پول را برداشتم که قرضم را بدهم.
نقل شده که پس از این قضیّه سیّد رضی برای هرکدام از طلاب کلید جداگانه تهیّه فرمودند که هر کس هر موقع هر مقداری که احتیاج دارد از بیتالمال بر میداشت و طلاب هم هیچوقت بیش از ضروریات اولیه و مخارج یومیّه خود برنمی داشتند.
آری عالم دینی و مرد روحانی باید طبع بلند داشته باشد و به پستی نگراید، طلبه و عالم باید مقام روحی و مطاع معنوی خود را در برابر آنچه در دست مردم دنیادار است پست نکند و چشمش به دست مردم نباشد.1
قد نهال خم از بار منت ثمراست
ثمر قبول مکن سرو این گلستان باش2
1. با اقتباس و ویراست از کتاب داستانهایی از علماء
2. صائب تبریزی