ترس از مرگ
انساني كه به ياد معاد خود باشد، با كسب حلال، مشكل مردم را حلّ و مال پاكي فراهم و مقداري از آن را صرف خود و عايله مي كند، و بقيّه را نيز در راه خدا، صرف مي كند.
در مقابل كسي كه از جامعه منزوي و از خدمت به امّت شانه تهي كرده و پيوسته در كناري مشغول عبادت است، به ياد مرگ نيست و گرنه كار ميكرد. انزواي از خلق و اشتغال به عبادت ظاهري در مراكز عبادي و بيكار بودن و روزي خود را از دست مردم گرفتن، فراموش كردن مرگ است.
امام صادق (عليه السّلام) در باره مردي كه در خانه به عبادت پرداخته بود پرسيدند: زندگياو را چه كسي تأمين ميكند؟ عرض كردند: دوستان او.
فرمود: به خدا سوگند كساني كه هزينه زندگي او را تأمين ميكنند از او عابدترند: «إنّه سئل عن رجل فقيل: أصابته الحاجة. قال: فما يصنع اليوم؟ قيل: في البيت يعبد ربّه، فقال: فمن أين قوته؟ قيل: من عند بعض إخوانه، فقال (عليه السلام): والله، الّذي يقوته أشدّ عبادة منه»[1].
اگر مرگ، خوب تفسير شود ما از آن نميترسيم، ولي چون بُعد منفي مرگ براي ما معنا شده، ميپنداريم كه بايد از مرگ ترسيد؛ در حالي كه چه ما بترسيم و چه نترسيم مرگ قطعي است. نه ترس ما از مرگ، آن را از ما دور و نه اشتياق ما به آن، آن را به ما نزديك ميكند:
(هُوَ الَّذي خلقكُم من طينٍ ثمّ قضي أجَلاً وَأجلٌ مَسمًّي عنده)[2]، (وما تَدري نفسٌ بِأيّ أرض تَموت)[3]؛ كسي نميداند در چه زمين و يا در چه زمينهاي ميميرد. پس چه بهتر كه مشتاق مرگ باشيم و از آن نترسيم؛ زيرا امري يقيني است.
اميرالمؤمنين (عليهالسّلام) ميفرمايد: «واعلموا أنَّ ملاحظ المنيّة نحوكم دانيَة وكأنّكم بمخالبها وقد نشبت فيكم»[4]؛ گوشه چشم مرگ هميشه به طرف شما و چنگالهاي آن بر شما اشراف دارد.
[1]فروع كافي، ج 5، ص 78.
[2]سوره انعام، آيه 2.
[3]سوره لقمان، آيه 34.
[4]نهجالبلاغه، خطبه 204.
مراحل اخلاق در قرآن صفحه 131
فرم در حال بارگذاری ...