عمرم گذشت در غم هجران روی دوست
نوشته شده توسط سميه نكوئيان در 11 بهمن 1396 in بدون موضوع
ما را رها کنید در این رنج بیحساب
با قلب پاره پاره و، با سینهای کباب
عمرم گذشت در غم هجران روی دوست
مرغم درون آتش و، ماهی بُرونِ آب
حالی نشد نصیبم از این رنج و زندگی
پیری رسید غرق بطالت، پس از شباب
از درس و بحث مدرسهام حاصلی نشد
کی میتوان رسید به دریا ازین سراب
هرچه فرا گرفتم و، هرچه ورق زدم
چیزی نبود غیر حجابی پس از حجاب
هان ای عزیز! فصل جوانی بهوش باش!
در پیری از تو، هیچ نیاید بغیر خواب
این جاهِلان که دعوی ارشاد میکنند!
در خرقهشان بغیر «منم» تحفهای میاب
ما عیب و، نقص خویش و، کمال و، جمال غیر
پنهان نمودهایم، چو پیری پسِ خضاب
دَم در نیاور دفتر بیهوده پاره کن
تا کی کلام بیهُده، گفتار ناصواب؟
حضرت امام خمینی
فرم در حال بارگذاری ...