مبادا امام زمان کنارمون باشه و نشناسیمش
 نوشته شده توسط سميه نكوئيان  در 23 دی 1396  in  بدون موضوع 
	داستانی جالب
پیرمردی داخل حرم ، دستی کشید روی پای جوانی که کنار او نشسته بود و گفت: سواد ندارم برام زیارتنامه میخوانی تاگوش دهم؟ 
جوان باکمال میل پذیرفت و شروع کرد به خوانـدن زیارتنامه 
السَّلامُ عَلَیْکَ یا بْنَ رَسُولِ اللّهِ ….
 وسـلام داد به معصومیـن تا امام عسکری(ع). 
جوان  با لبخندی پرسیـد: پدرم  امام زمانـت را میشناسی؟
پیرمرد جواب داد:چرا نشناسم؟
جوان گفت: پــس سلام کن. 
پیرمـرد دستش را روی سینـه اش گذاشت و گفت :
 السَّلامُ عَلَیْکَ یا حجة بن الحسـن العسکری. 
جوان نگاهی به پیرمرد کرد و لبخند زد و دست خود راروی شانه پیر مرد گذاشت و گفت:
«و علیک السلام و رحمـة الله و برکاتة». 
مبادا امـام زمـان ( عج ) کنارمون
 باشه و نشناسیم.
 
اللهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفرج
فرم در حال بارگذاری ...
